خوابِ چشم گذاشتن…
خواب دیدم، در خواب، چشم گذاشتم تا خودم قایم شوم…اما فراموش کردم که چشمانم را باز کنم و خودم را پیدا کنم…
در خواب، از ترس، از خواب پریدم…وسط گندمزاری در دوردستِ بی انتها، دراز کشیده بودم…چشمانم را باز کردم و فهمیدم که در خواب، خواب میبینم…باز چشمانم را بستم تا دوباره در خواب، بخوابم و خوابِ خوابم را ببینم…