پاییزی که آمده…
امسال اما پاییز گویا زودتر از موعد آمده است…
امسال اما پاییز گویا زودتر از موعد آمده است…
کاش یه بار، توی یکی از اکسترممهام تموم میشدم…
آن سال هم که مُردم، زمستان بود…پاییزش، برزخی بود که از بهارِ تابستان، به جا مانده بود…
پاییز که به روز سیام میرسد…
پاییز که به روز سیام…
روز سیام…
…
پاییز که میرسد، یک روز مانده به آخرین روز، اولین ماهش…در انتظار فردایی هستی که شاید با امروز و دیروزش فرقی داشته باشد…اما…
پاییز که میرسد، دلت میخواهد قدم بزنی…دلت میخواهد، در خیابانی که هر دو سمتش را درختانی پُر کردهاند که سرهایشان را در هم فرو بردهاند و گویی با دیدنت شروع به پچپچ در گوش هم کردهاند، دستانت را در جیب فرو ببری و بیتوجه به اطراف قدم بزنی…
پاییز که میرسد، میل به قدم زدن زیاد میشود…
پاییز که میرسد، مرور هر خاطره ممکن است یک عمر، کِش بیاید…
پاییز که میرسد، نسیم غباری را کنار میزند، که زیر آن پُر است از خاطرات و زخم و…
پاییز که میرسد، نسیم هم طور دیگری میشود…