نظاره کردنِ…

گاهی فقط باید گوشه‌ای نشست و نظاره کرد…نظاره کرد هر چه را در که در حال وقوع است…پوزخندی باید زد…به گذر زمان…به انتها…به بی ارزش بودن همه چیز…
باید نشست و نظاره کرد و پوزخند زد به روندی که انتظار تلاش و دست و پا زدن بیشترت را دارد…پوزخندی معنادار…به تمامی «تلاشش» برای تحریک کردنت…
باید درست در چشمانش زل بزنی با لبخندی بر لب…فقط یک جمله بگویی…
“هی زندگی…من دیگه نیستم…”…

بدون دیدگاه برای نظاره کردنِ…

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *