مهِ پاییزی؟!…

همه جا را مه گرفته بود…فضای عجیبی بود…در ذهنم هم، همه جا را مه گرفت…
فضای خاصی بود…فضایی مالیخولیایی…
عکس را که دیدم، به یکباره آهنگ «خواب» در ذهنم Play شد…
با همان ترجیع‌بندِ خاص‌اش…
“حالا یه نفر این خواب منو تعبیر کنه…”…
انگار که خواب می‌دیدم…انگار که خواب بود…اما واقعی‌تر از واقعیت…
«تعبیر» این «واقعیت» چه می‌توانست باشد؟!…
فضای عجیبی بود…شبیه فیلم بود…شبیه رویا… شبیهِ…
سوزنم گیر کرد…سوزنم روی «خواب» گیر کرد…
دلم تنگ است…دلم برای «منبعی نامعلوم» تنگ است!…دلم برای «کسی» یا چیزی تنگ است!… شاید دلم برای خودم تنگ شده است!…شاید خودم نامعلوم‌ام!…
یکی به من بگوید تعبیر این «خوابِ واقعی» چیست!…شاید هم این «واقعیتِ خواب» است…
“تا ساعتای بی خوابی من تغییر کنه…”…
ساعتای بی خوابی من باید تغییر کند؟!…
همه جا مه‌آلود بود…فضایی شبیه به خواب…
ترسناک نبود…آرام بود اما…اما…اما…آرامشی همراه با حس اضطراب…اما…نه! شاید ترسناک هم بود!…این من بودم که چیزی برای از دست دادن نداشتم…پس نمی‌ترسیدم!…نمی ترسیدم!…شجاعت عجیبی داشتم…با اضطرابی مملو از شجاعت و بی‌تفاوتی، جلو می رفتم که ببینم «پایان»ش چیست!…باز هم «پایان»!…
و آن مصرع…آن مصرع که با تمام وجود هر بار حس‌اش می‌کنم…
“ما غرق شدیم از بس که اتاق دریا شده بود…”…
و هر بار غرق می‌شوم…آب تمام ریه‌هایم را پر می‌کند…نمی‌توانم نفس بکشم…سینه‌ام شروع به سوزش می‌کند…ریه‌هایم پر از «آب» می‌شود…
همه جا را مه گرفته بود…
ابتدای پاییز و این مه؟!…عجیب بود!…درست مثل خواب بود…
فضای وهم آلودی بود…
آدم‌ها عجیب شده بودند!…کسی نگاه نمی‌کرد…نگاهشان را می دزدیدند!…از هم فاصله می‌گرفتند…خیابان به سمت خلوت شدن می رفت!…
شاید به عمد داشتند خیابان را «خالی» می کردند!…انگار داشتند خیابان را خالی می‌کردند که شاهد درگیری نیرویی خیالی و ترسناک با «من» نباشند…انگار که «من» قانونی را زیر پا گذاشته باشم، و آن‌ها می دانند که چیزی برای مجازاتم می آید… آن‌ها می‌رفتند که ترکش‌های این مجازات آن‌ها را زخمی نکند…
“خمیازه باد آهسته گذشت از پشت سرم…”…
حس کردم چیزی از پشت سرم گذشت…باد بود؟!…خودم بودم در زمان موازی؟!…خمیازه باد بود؟! یا خمیازه خودم در همان «زمانِ موازی»؟!…
چیزی پشت سرم تکان خورد…نسیم…باد…یا…
وهم آلودتر از پیش شد…حسی مثل ایستادن میان دو آینه!…
همه جا را مه گرفته بود…
این موقع سال، این مه عجیب بود…

بدون دیدگاه برای مهِ پاییزی؟!…

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *