روزهای متفاوت؟!…
قطعا این روزها متفاوتاند…هر چه که باشند متفاوتاند…
روزهای بد…روزهای عجیب…روزهایی که شاید نقطه عطف شوند…یا روزهای پایانی…
همه چیز عجیب است…آرام و خاکستری با دوز ثابتی از غم…و یک حس عجیب و ناخوشایند در پس زمینه…
هر آن، حس میکنم همه چیز را و هیچ چیز را حس نمیکنم…پارادوکسی بیانتها…
نمیتوانم دیگران را بفهمم…نگاه میکنم…میگذرند…لبخند میزنند یا با چهرههای عبوس یا غمگین و یا عصبانی…اما نمیفهممشان…
یک چیزی فرق دارد…ما در یک دنیا و یک فضا نیستیم…حایلی نامرئی میان ماست…یا آنها مردهاند یا من!…
نمیدانم فرقی هم دارد یا نه!…هر چه که هست دو فضای متفاوت است…هیچ کدام به دیگری تعلق ندارد…هیچ ارتباط و رشتهای بین آنها برقرار نیست…
درست مانند شیشههای یک طرفه که فقط از یک طرف میشود طرف دیگر را دید…و جالب اینجاست که این قانون برای هر دو طرف صادق است…